پسر نوح به خواستگاری دختر هابیل رفت.
دختر هابیل جوابش كرد : نه ! هرگز همسری ام را سزاوار نیستی ، تو با بدان بنشستی و خاندان نبوتت گم شد...
تو همانی كه بر كشتی سوار نشدی و خدا را نادیده بگرفتی و فرمانش را و به پدرت پشت كردی ، به پیمانش و پیامش نیز ...
غرورت ، غرقت كرد و دیدی كه نه شنا به كارت آمد و نه بلندی كوه ها !
پسر نوح گفت: اما آن كه غرق می شود ، خدا را خالصانه تر صدا می زند ، تا آن كه بر كشتی سوار است .
من خدایم را لابلای توفان یافتم، در دل مرگ و سهمگینی سیل.
دختر هابیل گفت : ایمان، پیش از واقعه به كار می آید
ادامه مطلب ...